درگوشه ای پشت به نرده های مسجد النبی وروبه بقیع غریب ایستاده بود ودرتنهایی خویش روضه ی غربت آل طه ویس می خواند که بانوی جوان با هیجان خودش را به او رساند وباهم باریدند شاید موانع معرفتی را پاک کنند وهرچند یکی از ایران بود ودیگری از اندونزی ولی همدلی را به منظور نیل به آرمان نهایی بادست خواهری وتجدید عهد فزونی بخشند .امروز برای وداع آمده بود وانوار ناظر دربقیع دست حمایت ازآستین محبین بیرون آوردند ودر آن بی خبری وظلمت حاکم برجو مدینه درایام تمتع ،لبخند مسرت را بانمک اشک برغربت خویش برایش تلفیق نمودند.
آری اوخواهر جوانی بود با زبان مادری متفاوت وزبان معرفتی مشترک که آمده بود تا بگوید اگر درکشورش دراکثریت نیست اما خودرا ازاکثریت شیعه ایران جدا نمی داند وخوب می فهمد که کدام ملت اورا وآرمانش را بهتر درک می کنند.
گام ها به سمت حرم ائمه بقیع ع قوت گرفته بود واشک پهنه ی صورت هردو را ازغبار غم شست وشو می داد، شاید دردل می گفتند؛ آیا این اشکها می تواند غبار قبور بی چراغ موالی مان ع را بشوید؟چه دوست داشتنی وبا حال زیارتی بود ازپشت دیوار وپله وچه پرواز خیالی داشت باشد که دردغدغه ا ی آن به آن از خوف ماموران حکومتی آل ...که مانع عرض ادب می شوند فرمان فصل دارند نه وصل.فقط رویشان نمی شود اگرنه خواهند گفت به حضرت رسول ص هم سلام نکنید.
اکنون دست دردست همدر حالی که از درد مشترک می گفتند به سمت مسجد النبی ص حرکت کردند .بعد از عرض سلام وانجام آداب آموخته درشریعت خویش ودرد دل با نبی اکرم ص درحالی از هم جدا شدند که به هم قول دادند : منابع شیعه شناسی را به هم بیشتر معرفی کنند وبا افزایش علم وعمل آماده تر درمیدان باشند تا از خیل دوستداران صاحب الزمان ع جانمانند.