می گفت یکی بدون اونکه کاری به عقاید وعباداتش داشته باشم به صرف این که گاهی از عملکرد مدیریتیش دریک مجموعه کوچک آموزشی نقد می کردم به دفعات عباداتم رو زیر سوال می برد وشاید هم می خواست تحقیرم کنه تادیگه دهان بازنکنم وازگل نازک تر نگویم وحتی تقدیر وتشکرچاپلوسانه ای نیز داشته باشم.آخرسر ازکوره دررفتم ودیگه نتونستم مثل روزهای قبل تحملش کنم وکمی هم با کلمات برعلیه او بازی کردم.
اما غروبی دلچسب ولی غمین درمحفل محبین اهل بیت ع خودم روجازدم وگوش دادم به کلام استاد جلسه.نمیدونم چی شد که ناگاه اشکم جاری شد وبا اینکه کلام معلم ربطی به ماجرای من نداشت برمظلومیت امیرالمونین ع گریستم ونهیبی برخود زدم.وای برتو که وقتی عبادات ناقصت را مورد مسخره قرار میدهندسخت آشفته می شوی.او ولی الله وجانشین رسول الله وعین عصمت وطهارت بود وناسزایش می گفتند وتکفیرمی کردند.دخترش زینب س زینت خدا بود که زینت پدرشد واورا خارجی لقب دادند وٍثارالله را که ابن ثارالله بود به بهانه وبا اتهام خارجی بودن سر بریدند و...همین جا بود که آرام شدم وقبول کردم درمسیر امربه معروف ونهی از منکربایدباجان ومال واولاد وارد صحنه شوی ؛حتی اگر درجامعه ای شهادتین برلبان خیلی ها جاری باشد .پس آشفته مشو واستوار وبا تدبیر طریق حق را دنبال کن.
گفتمش مرحبا،خدایت یارباشد که دروادی امربه معروف ونهی ازمنکر شیطان بسی دام ها پهن کرده تاشاید به بی تفاوتی وسکوت تن در دهی.