خسته شدم ازاین همه روزمرگی خسته شدم از این همه سر درگمی دلتنگ توام ای غایت زندگی ،اما نا توانم به سبب همه دلبستگی ،خود بگو چگونه دل کنم از آن همه ورهجویم به سوی تو ای همه ی زندگی.خوب می دانم که تویی سرفصل هرسال حیات من ،وای برمن که شد خزان ونبردم بهره ای ز زندگی.گفتند گر تورا خوانم احیا گردم همی ،صد حیف که فراموش نمودم سرود زندگی.برلق لق لسان هم گاهی اگر می آورم نام تورا، دردل صدجایگزین برایت دارم ای قطع وابستگی.بگیر دستم که گم شدم وکور وکر وزپای فتاده ام ،ای نور بی غروب درجاده ی سرگشتگی .تا تورادارم درنهان وآشکار نشوم بی راه درعین ره گم کردگی.
خدایا مارا به اندازه چشم برهم زدنی به خود وخواهش های نفسانی مان وامگذار.